۲۸۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۲

خاکم بره پیک حریم حرم او
باشد که بجایی برسم در قدم او

بر داغ دلم مرهم راحت مگذارید
تا کم نشود راحت درد و الم او

زین گونه که بر من ستم دوست خوش آید
خوش نیست که بر غیر من آید ستم او

می سوزم و این آه جگر سوز دلیلست
کز جان و دلم دود برآورد غم او

داریم امید کرم از یار، ولیکن
دیدیم ستمها و امید کرم او

از تیغ تو صد کشته شود زنده بیک دم
گویا دم جان پرور عیسیست دم او

گفتم که: هلالی ز غمت سوی عدم رفت
گفتا: چه تفاوت ز وجود و عدم او؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.