۲۸۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۰

چنان بلند نشد سرو ناز پرور او
که سرو ناز تواند شدن برابر او

ز نوبهار رخش آفت خزان دورست
هنوز تازه دمیدست سبزه تر او

بنازم آن مژه شوخ را، که در دم قتل
چنان نکرد که حاجت شود بخنجر او

رقیب کیست که او را سگ درش خوانم؟
اگر براند از آن کوی، من سگ در او

بنیم جرعه که در بزمش اتفاق افتد
فراغتست مرا از بهشت و کوثر او

چو گفتهای هلالی بوصف تازه گلیست
ز برگ لاله و نسرین کنید دفتر او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.