۳۶۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۵

ای سگ آن سر کو، ما و تو یاران همیم
خاک پاییم، بهر جا که روی در قدمیم

یار ما نیست ستمگار و جفا پیشه، ولی
ما ز بخت بد خود قابل جور و ستمیم

هیچ کس نیست، که او را بجهان نیست غمی
ما که بی قید جهانیم، گرفتار غمیم

بیش و کم هر چه بما میرسد از غیب نکوست
تو مپندار که: ما در طلب بیش و کمیم

آمدیم از عدم، از ما اگرت هست ملال
باز ما را بنگر: ساکن کوی عدمیم

از در خویش مران، همچو هلالی، ما را
حرمتی دار، که ما ساکن بیت الحرمیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.