۲۶۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۸

آهم شنید و رنجه شد آن ماه چون کنم؟
دیگر نماند جای نفس، آه چون کنم؟

طفلست و شوخ و بی خبر از درد عاشقی
او را ز حال خویشتن آگاه چون کنم؟

خواهم گهی بخاطر او بگذرم ولی
سنگین دلست، در دل او راه چون کنم؟

در پای او بمردم و قدرم نشد بلند
یارب، ز دست همت کوتاه چون کنم؟

ای بخت، من کجا و تمنای وصل او؟
درویشم و گدا، هوس شاه چون کنم؟

گفتی: چراست پیرهنت چاک همچو گل؟
بوی تو داد باد سحرگاه چون کنم؟

گویند: ناله چیست؟ هلالی، خموش باش
با کوه درد و محنت جان کاه چون کنم؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.