۲۷۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۷

دل را ز چاک سینه توانم برون کنم
غم را ز دل برون نتوان کرد، چون کنم؟

خواهم ز دل برون کنم این درد را ولی
در جان درون شود اگر از دل برون کنم

هر محنت از تو موجب چندین محبتست
محنت زیاده کن، که محبت فزون کنم

دل جانب تو آمد و خون کردمش ز رشک
از من عجب مدار که از رشک خون کنم

از رشک خون غیر، که بر دامنت رسد
هر دم ز گریه دامن خود لاله گون کنم

کارم، شبی که بی تو بدیوانگی کشد
افسانه تو گویم و خود را فسون کنم

دیوانه شد هلالی و زنجیرش آرزوست
گیسوی او کجاست؟ که رفع جنون کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.