۲۵۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۴

هر شبی گویم که: فردا ترک این سودا کنم
باز چون فردا شود امروز را فردا کنم

چون مرا سودایت از روز نخستین در سرست
پس همان بهتر که آخر سر درین سودا کنم

ای خوشا! کز بیخودیها سر نهم بر پای او
بعد از آن از شرم نتوانم که سر بالا کنم

ای که میگویی: دل گم گشته خود را بجوی
من که خود گم گشته ام او را کجا پیدا کنم؟

بس که خوارم، از سگانت شرم می آید مرا
چند خود را در میان مردمان رسوا کنم؟

من کیم تا از غلامان تو گویم خویش را؟
من چه سگ باشم که در خیل سگانت جا کنم؟

عاشق مستم، هلالی، مجلس رندان کجاست؟
تا دل و جان را فدای ساقی زیبا کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.