۲۵۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۴

نیست حد آن که گویم: بنده روی توام
دیگری گر بنده باشد، من سگ کوی توام

چشم شوخت ناوک اندازست و ابرویت کمان
کشته چشم تو و قربان ابروی توام

بر امید آنکه یک دشنام روزی بشنوم
سالها شد، جان من، کز جان دعاگوی توام

گر چه، ای بد خوی من، خوی تو عاشق کشتنست
ترک خوی خود مکن، من کشته خوی توام

گر دل من سدره و طوبی نجوید دور نیست
زانکه من در آرزوی سرو دلجوی توام

چند گویی: پای در دامن کش و این سو میا
پا کشیدن چون توان؟ چون دل کشد سوی توام

رنجه کردی ساعد و خون هلالی ریختی
تا قیامت شرمسار دست و بازوی توام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.