۲۴۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۲

آمد بهار و خوشدلم از رنگ و بوی گل
آن به که می کشم دو سه روزی بروی گل

گل دیدم، آرزوی کسی در دلم فتاد
کز دیدنش کسی نکند آرزوی گل

این دم که بوی دلکش گل میدهد نسیم
بس دلکشست گشت گلستان ببوی گل

خوش آن که یار باشد و من در حریم باغ
من سوی او نظر فگنم، او بسوی گل

دید آن دو رخ هلالی و آسوده دل نشست
از جست و جوی لاله و از گفت و گوی گل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.