۲۷۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۵

مهوشان در نظر کج نظرانند، دریغ!
انجم انجمن بی بصرانند، دریغ!

از گرفتاری احباب ندارند خبر
خوبرویان جهان بیخبرانند، دریغ!

گلعذاران، که نمودند رخ از پرده ناز
چون صبا هم نفس پرده درانند، دریغ!

چشم ما پر در و لعلست، ولی سیمبران
چشم بر لعل و در بد گهرانند، دریغ!

ما نخواهیم بجز خیل بتان یار دگر
لیک این طایفه یار دگرانند، دریغ!

همچو عمر از صف عشاق روان میگذری
عاشقان عمر چنین میگذرانند، دریغ!

تازه شد داغ هلالی ز غم لاله رخان
همه داغ دل خونین جگرانند، دریغ!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.