۲۸۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۵

وه! که بازم فلک انداخت به غوغای دگر
من به جای دگر افتادم و دل جای دگر

یک دو روز دگر، از لطف به بالین من آی
که من امروز دگر دارم و فردای دگر

غالبا تلخی جان کندن من خواست طبیب
که به جز صبر نفرمود مداوای دگر

پا نهم پیش، که نزدیک تو آیم، لیکن
از تحیر نتوانم که نهم پای دگر

با من آن کرد، بیک بار، تماشای رخت
که مرا یاد نیاید ز تماشای دگر

اگر اینست پریشانی ذرات وجود
کاش! هر ذره شود خاک بصحرای دگر

پیش ازین داشت هلالی سر سودای کسی
دید چون زلف تو، افتاد به سودای دگر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.