۲۷۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۳

جامه گلگون، روی آتشناک از گل پاک تر
جامه آتشناک و رو از جامه آتشناک تر

تا چو گل نازک تنش را دیدم، از جیب قبا
سینه من چاک شد، چون دامن من چاک تر

حیف باشد آنکه: دوزم دیده بر دامان او
زانکه باشد دامنش از دیده من پاک تر

التماس قتل خود کردم، روان، برخاستی
الله، الله! برنخیزد سرو ازین چالاک تر

صد مسلمان از تو در فریاد و باکت هیچ نیست
این چه بی باکیست؟ ای از کافران بی باک تر!

گفته ای: از بهر پابوسم، هلالی، خاک شو
من خود اول خاک بودم، گشتم اکنون خاک تر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.