۲۷۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۶

زان پیشتر که جانان ناگه ز در درآید
از شادی وصالش، ترسم که: جان برآید

ناصح بصبر ما را بسیار خواند، لیکن
ما عاشقیم و از ما این کار کمتر آید

ای ترک شوخ، باری، در سر چه فتنه داری؟
کز شوخی تو هردم صد فتنه بر سر آید

جز عکس خود، که بینی، ز آیینه گاه گاهی
مثل تو دیگری کو، تا در برابر آید؟

گفتی که: با تو یارم، آه! این دروغ گفتی
ور زانکه راست باشد کی از تو باور آید؟

برگرد شمع رویت پروانه شد هلالی
یک بار، گر برانی، صد بار دیگر آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.