۲۶۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۳

هر گه آن قصاب خنجر بر گلوی من نهد
مینهم سر بر زمین تا پا بروی من نهد

آنکه هر سو کشته ای سر مینهد بر پای او
کشته آنم که روزی پا بسوی من نهد

خوی او تندست با من، گو: رقیب سنگدل
تا برآرد تیغ و پیش تند خوی من نهد

رازها در سینه دارم، گوشه ای خواهم که: یار
ساعتی گوش رضا بر گفتگوی من نهد

دفع سودای سر زلف تو نتواند حکیم
گر دو صد زنجیر بر هر تار موی من نهد

گرد غم را گر بآب دیده بنشانم دمی
باز برخیزد، قدم در جستجوی من نهد

بوی مشک آید ز اوراق هلالی سالها
گر دمی پیش غزال مشکبوی من نهد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.