۲۷۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۳

خوبرویان، چون بشوخی قصد مرغ دل کنند
اولش سازند صید و آخرش بسمل کنند

یارب، این سنگین دلان را شیوه رحمی بده
تا مراد عاشق بیچاره را حاصل کنند

چون تو سروی برنخیزد، گر چه در باغ بهشت
خاک آدم را بآب زندگانی گل کنند

پیش ما بر روی جانان پرده می دارد رقیب
کاشکی آن پرده را بر روی او حایل کنند

فتنه است آن چشم و او را خواب مستی لایقست
مردم بد مست را آن به که لایعقل کنند

گر بعمری گوید از من با رقیبان یک سخن
صد سخن گویند و از یاد منش غافل کنند

آن مه، از روی کرم، سوی هلالی مایلست
آه! اگر اغیار سوی دیگرش مایل کنند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.