۲۷۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۹

رند لب تشنه چرا جام شرابی نزند؟
چون کسی بر جگر سوخته آبی نزند

هر که خواهد که دمی جام کشد، همچو حباب
خیمه عشق چرا بر سر آبی نزند؟

شهر ویران کنم از اشک خود، ای گنج مراد
تا دم از عشق تو هر خانه خرابی نزند

با همه مشک فشانی نتواند سنبل
که خم زلف ترا بیند و تابی نزند

یار بد خوست، هلالی، طمع خام مکن
با حذر باش، که شمشیر عتابی نزند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.