۲۸۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۳

عجب! که رسم وفا هرگز آن پری داند
پری کجا روش آدمی گری داند؟

دلم بعشوه ربود اول و ندانستم
که آخر اینهمه شوخی و دلبری داند

بعاشقان ستم دوست عین مصلحتست
که شاه مصلحت کار لشکری داند

حدیث لعل خود از چشم درفشانم پرس
که قد گوهر سیراب گوهری داند

بناز گفت: هلالی کمینه بنده ماست
زهی سعادت! اگر بنده پروری داند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.