۲۹۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۲

تا سلسله زلف تو زنجیر جنون شد
وابستگی این دل دیوانه فزون شد

شرمنده شد از عکس جمالت مه و خورشید
وز عارض گل رنگ تو دل غنچه خون شد

خون شد دل من، دم بدم، از فرقت دلبر
زان رو ز ره دیده خونبار برون شد

آنجا، که صبا را گذری نیست، که گوید:
حال دل این خسته، بدلدار، که چون شد؟

هر چند قدت، راست، هلالی، چو الف بود
از بار غم دوست، بیک بار، چو نون شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.