۳۲۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۰

اگر سودای عشق اینست، من دیوانه خواهم شد
چه جای آشنا؟ کز خویش هم بیگانه خواهم شد

دمیدی یک فسون وز دست بردی صبر و هوش من
خدا را، ترک افسون کن، که من افسانه خواهم شد

غم عشق تو را چون گنج در دل کرده ام پنهان
باین گنج نهانی ساکن ویرانه خواهم شد

شبی، کز روی آتشناک، مجلس را برافروزی
تو شمع جمع خواهی گشت و من پروانه خواهم شد

مرا کنج صلاح و خرقه ی تقوی نمی زیبد
گریبان چاک و رسوا جانب می خانه خواهم شد

به دور آن لب میگون، مجو پیمان زهد از من
سر پیمان ندارم، بر سر پیمانه خواهم شد

هلالی، من نه آن رندم که از مستی شوم بیخود
اگر بیخود شوم، زان نرگس مستانه خواهم شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.