۲۷۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۷

من عاشق و دیوانه و مستم، چه توان کرد؟
می خواره و معشوق پرستم، چه توان کرد؟

گر ساغر سی روزه کشیدم، چه توان گفت؟
ور توبه چل ساله شکستم، چه توان کرد؟

گویند که: رندی و خراباتی و بد نام
آری، بخدا، این همه هستم، چه توان کرد؟

من رسته ام از قید خرد، هیچ مگویید
ور زانکه ازین قید نرستم، چه توان کرد؟

برخاستم از صومعه زهد و سلامت
در کوی خرابات نشستم، چه توان کرد؟

عهدم همه با پیر مغانست، هلالی
گر با دگری عهد نبستم، چه توان کرد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.