۲۸۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۶

کارم از دست شد و دل ز غمت زار افتاد
فکر دل کن، که مرا دست و دل از کار افتاد

بهتر آنست که چون گل نشوی همدم خار
چند روزی که گل حسن تو بی خار افتاد

میرود خون دل از دیده، ولی دل چه کند؟
که مرا این همه از دیده خونبار افتاد

تا ابد پشت بدیوار سلامت ننهد
دردمندی که در آن سایه دیوار افتاد

گر براه غمت افتاد هلالی غم نیست
در ره عشق ازین واقعه بسیار افتاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.