۲۶۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۵

بیا، بیا، که دل و جان من فدای تو باد
سری که بر تن من هست خاک پای تو باد

دلم بمهر تو صد پاره باد و هر پاره
هزار ذره و هر ذره در هوای تو باد

ز خانه تا بدر آیی و پا نهی بسرم
سرم فتاده بخاک در سرای تو باد

ترا ببسمل من گر رضاست، بسم الله
بیا، بیا، که قضا تابع رضای تو باد

مقصرم ز دعا در جواب دشنامت
ملایک همه افلاک در دعای تو باد

مباد آنکه رمد هرگز از بلای تو دل
درین جهان و در آن نیز مبتلای تو باد

بدرد خوی گرفتم، دوا نمیخواهم
همیشه در دل من درد بی دوای تو باد

چه لطف بود، رقیبا، که رفتی از کویش؟
بدین ثواب که کردی بهشت جای تو باد

اگر هلالی بیچاره در هوای تو مرد
برای مردن او غم مخور، بقای تو باد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.