۲۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۳

خوشا کسی که درین عالم خراب آباد
اساس ظلم فگند و بنای داد نهاد

بیا، بیا، که از آن رفتگان بیاد آریم
که رفته اند و ازیشان کسی نیارد یاد

مکن اقامت و بنیاد خانمان مفگن
که دست حادثه خواهد فگندش از بنیاد

توانگری که در خیر بر فقیران بست
دری ز عالم بالا بروی او نگشاد

کسی که یافت بر احوال زیردستان دست
بظلم اگر نستاند، خداش خیر دهاد

صنوبرا، تو چه دل بسته ای بهر شاخی؟
چو سرو باش، که از بار دل شوی آزاد

چه خوش فتاد هلالی ببنده خانه عشق
برو غلامی این خاندان مبارک باد!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.