۲۸۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۴

بی تو هر روز مرا ماهی و هر شب سالیست
شب چنین، روز چنان، آه! چه مشکل حالیست!

هرگزت نیست بر احوال غریبان رحمی
ما غریبیم و تو بی رحم، غریب احوالیست!

گر فتد مردم چشمم به رخت، روی مپوش
تو همان گیر که بر روی تو این هم خالیست

بر لب چشمه ی نوشین تو آن سبزه ی خط
شکرستان تو را طوطی فارغ بالیست

می روی تند که باز آیم و زارت بکشم
این نه تندیست، که در کشتن من اهمالیست

قرعه ی بندگی خویش به نامم زده ای
این سعادت عجبست! این چه مبارک فالیست!

ماه من سوی هلالی نظری کرد و گذشت
کوکب طالع او را نظر اقبالیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.