۳۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۵

این همه لاله، که سر بر زده از خاک منست
پاره های جگر سوخته ی چاک منست

درد عشاق ز درمان کسی به نشود
خاصه دردی، که نصیب دل غمناک منست

استخوان های من از خاک درش بردارید
باغ فردوس چه جای خس و خاشاک منست؟

همه کسی را به جمالش نظری هست ولی
لایق چهره ی پاکش نظر پاک منست

باغبان، چند کند پیش من آزادی سرو؟
سرو آزاد غلام بت چالاک منست

دی شنیدم که یکی خون مسلمان می ریخت
اگر اینست، همان کافر بی باک منست

دوستان، گر سر درمان هلالی دارید؟
شربت زهر بیارید، که تریاک منست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.