۲۸۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۴

جان من، الله الله! این چه تنست؟
نه تن تست، بلکه جان منست

این که گل در عرق نشست و گداخت
همه از انفعال آن بدنست

صد سخن گفتمت، بگو سخنی
کین همه از برای یک سخنست

هست دشنام تلخ تو شیرین
چون نباشد؟ کزان لب و دهنست

یک شب از در درآ، که ماه رخت
شمع بزم و چراغ انجمنست

پیش روی تو شمع در فانوس
هست آن مرده ای که در کفنست

کشتی و سوختی هلالی را
هر چه کردی به جای خویشتنست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.