۲۹۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۲

دل های مردمان به نشاط جهان خوشست
در دل مرا غمیست، که خاطر بآن خوشست

چون نیست خوشدل از تن زارم سگ درش
سگ بهتر از کسی، که باین استخوان خوشست

خوش نیست چشم مردم بیگانه جای یار
چون یار من پریست ز مردم نهان خوشست

از درد ناله کردم و درمان من نکرد
گویا دلش به درد من ناتوان خوشست

سلطان ملک هستی باشد خیال دوست
این سلطنت به کشور ما جاودان خوشست

ناصح، عمارت دل ویران ما مکن
بگذار تا خراب شود، کان چنان خوشست

بر آستان یار هلالی نهاد سر
او را سر نیاز برین آستان خوشست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.