۳۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۹

دلم به سینه ی سوزان مشوش افتادست
دل از کجا؟ که درین خانه آتش افتادست

خوشیم با غم عشقت، که وقت او خوش باد!
چه خوش غمیست! که ما را به او خوش افتادست

صفای باده و رخسار ساده هوشم برد
شراب و ساقی ما هر دو بی غش افتادست

به خط و خال رخ آراستی و حیرانم
که این صحیفه به غایت منقش افتادست

گهی که بر سر عشاق راند ابرش ناز
کدام سر، که نه در پای ابرش افتادست؟

به رسم تحفه کشم نقد عمر در پایش
ولی چه سود که آن سرو سرکش افتادست

گرفت نور تجلی شب هلالی را
که روی خوب تو در جلوه مهوش افتادست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.