۳۲۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۲

ز باغ عمر عجب سرو قامتی برخاست
بگو که در همه عالم قیامتی برخاست

سمند عشق به هر منزلی که جولان کرد
غبار فتنه ز گرد ملامتی برخاست

مقیم کوی تو چون در حریم کعبه نشست
به آه حسرت و اشک ندامتی برخاست

دلم به راه ملامت فتاد و این عجبست
عجب تر آن که ز کوی سلامتی برخاست

به راه عشق هلالی فتاده بود ز پا
سمند مقدم صاحب کرامتی برخاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.