۳۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۳

ای سر زلف تو کمند حیات
نیست ز قید تو امید نجات

آب حیاتی تو و خط بر لبت
سبزه تر بر لب آب حیات

شور من از خنده شیرین تست
ریش دلم را نمکست این نبات

خاطر عاشق ز جهان فارغست
مست ندارد خبر از کاینات

تازه براتیست خط سبز تو
به ز شب قدر بود این برات

داد هلالی بوفای تو جان
جان دگر یافت ولی از وفات
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.