۳۳۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴

من همچو گلزار ارم، گل گل تو را رخسارها
وز آرزوی هر گلی در سینه دارم خارها

گر بی تو بگشایم نظر بر جانب گلزارها
از خار در چشمم فتد گل ها و از گل خارها

دی خوب بودی در نظر، امروز از آن هم خوب تر
خوبند خوبان دگر، اما نه این مقدارها

تو با قد افراخته، ره سوی باغ انداخته
سرو از خجالت ساخته جا در پس دیوارها

مصر ملاحت جای تو، در چار سو غوغای تو
تو یوسف و سودای تو سود همه بازارها

سر در رهت بنهاده ام، دل در هوایت داده ام
من تازه کار افتاده ام، کار منست این کارها

هر دم به جست و جوی تو صد بار آیم سوی تو
هر بار پیش روی تو خواهم که میرم بارها

من، همچو چنگ از عربده، در سینه صد ناخن زده
صد ناله ی زار آمده، از هر رگم چون تارها

می نوش بر طرف چمن، نظاره کن بر یاسمن
تا من به کام خویشتن بینم در آن رخسارها

ای محرم راز نهان، در پند من مگشا زبان
کز نام و ناموس جهان، دارد هلالی عارها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.