۳۰۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹

بحمدالله که صحت داد ایزد پادشاهی را
برآورد از سر نو بر سپهر حسن ماهی را

معاذالله! اگر می کاست یک جو خرمن حسنش
به باد نیستی می داد هر برگ گیاهی را

چو پا برداشتی، ای نرگس رعنا، به غمازی
قدم آهسته نه، دیگر مرنجان خاک راهی را

به شکر آن که شاه مسند حسنی، به صد عزت
مران از خاک راه خود به خواری دادخواهی را

چو بیمارند چشمان تو خون کم می توان کردن
چرا هر لحظه می ریزند خون بی گناهی را؟

سهی سرو ریاض حسن چون سر سبز و خرم شد
چه نقصان گر خزان پژمرده می سازد گیاهی را؟

هلالی را فدای آن شه خوبان کن، ای گردون
چرا بی تاب می داری مه انجم سپاهی را؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.