۳۳۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳

نهادی بر دلم داغ فراق و سوختی جان را
به داغ و درد دوری چند سوزی دردمندان را!

منه زین بیشتر چون لاله داغی بر دل خونین
که از دست تو آخر چاک خواهم زد گریبان را

شدم در جستجوی کعبه ی وصلت، ندانستم
که همچون من بود سر گشته بسیار این بیابان را

اگر چشم خضر بر لعل جان بخش تو افتادی
به عمر خود نکردی یاد هرگز آب حیوان را

خوش آن باشد که در هنگام وصل او سپارم جان
معاذالله! از آن ساعت که بینم روی هجران را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.