۳۸۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵

یک دو روزی می گذارد یار من تنها مرا
وه! که هجران می کشد امروز، یا فردا مرا

شهر دلگیرست، تا آهنگ صحرا کرد یار
می روم، شاید که بگشاید دل از صحرا مرا

یار آن جا و من این جا، وه! چه باشد گر فلک
یار را این جا رساند، یا برد آن جا مرا

ناله کمتر کن، دلا، پیش سگانش بعد ازین
چند سازی در میان مردمان رسوا مرا؟

غیر بدنامی ندارم سودی از سودای عشق
مایه ی بازار رسواییست این سودا مرا

می کشم، گفتی هلالی را به استغنا و ناز
آری، آری، می کشد آن ناز و استغنا مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.