۲۴۰ بار خوانده شده

۶ - النوبة الثانیة

قوله تعالى: إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ، این آیت در شأن کفار قریش فروآمد، قومى مخصوص که علم اللَّه در حق ایشان سابق شده که هرگز ایمان نیارند و در کفر میرند. ربّ العالمین مصطفى را خبر داد که ایشان سخن تو نپذیرند و پند تو ایشان را سود ندارد که ما بر دلهاى ایشان مهر نهاده‏ایم تا ایمان در آن نشود و کفر از آن بیرون نیاید. همانست که جاى دیگر گفت: وَ نَطْبَعُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ و ایشان را مردگان نام کرد، که ایشان را نه در آنچه مى‏شنوند نفعیست و نه بآن عمل میکنند، راست چون مردگانند که حس و عقل ندارند. میگوید یا محمد چنان که نتوانى تو که مردگان را شنوا کنى تا سخن بشنوند ایشان را هم نتوانى که شنوا کنى تا حق بشنوند. ابن کثیر وَ لا تُسْمِعُ بتاء مفتوحه خواند الصُّمَّ مرفوع میگوید کران آواز خواننده نشنوند إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ خاصّه آن گه که پشت برگردانند بر خواننده و میروند، نه بگوش شنوند و نه برمز و اشارت بدانند.
وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ قرأ حمزة تهتدى العمى عن ضلالتهم، و المعنى هم کالعمى و ما فى وسعک ادخال الهدى فى قلب من عمى عن الحق فلم ینظر الیه بعین قلبه. إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ، اى ما تسمع الّا من اتّبع الحق طالبا له بالنظر فى آیاتنا و یسلک طریق القبول و هو من سبق من اللَّه العلم بانّه یوفقه و یؤمن. میگوید تو نتوانى که گمراهان را با راه آرى و نتوانى که کران را بشنوانى مگر کسى طالب حق بود بنظر و استدلال، و توفیق یافته که دعوت قبول کند و پند بشنود، و این کسى تواند بود که عنایت ازلى درو رسیده و بعلم اللَّه رفته که وى ایمان آرد و بسعادت ابد رسد.
روى انّ النبى (ص) قام على منبره فقبض کفّه الیمنى فقال: «کتاب کتبه اللَّه فیه اهل الجنة باسمائهم و انسابهم مجمل علیهم لا یزاد فیه و لا ینقص منه»، ثمّ قبض کفه الیسرى فقال: «کتاب کتبه اللَّه فیه اهل النار باسمائهم و اسماء آبائهم مجمل علیهم لا یزاد فیه و لا ینقص منه فلیعملنّ اهل السعادة بعمل اهل الشقاء حتى یقال کانّهم منهم بل هم هم، ثم یستنقذهم اللَّه قبل الموت و لو بفواق ناقة، و لیعملن اهل الشقاء بعمل اهل السعادة حتى یقال کانّهم منهم بل هم هم، ثم لیخرجنّهم اللَّه قبل الموت و لو بفواق ناقة. السّعید من سعد بقضاء اللَّه و الشقى من شقى بقضاء اللَّه و الاعمال بالخواتیم».
و قال (ص): «انّ العبد لیعمل عمل اهل النار و انّه من اهل الجنّة و یعمل عمل اهل الجنّة و انّه من اهل النّار و انّما الاعمال بالخواتیم».
و قالت عائشة دعى رسول اللَّه (ص) الى جنازة صبىّ من الانصار فقلت طوبى لهذا عصفور من عصافیر الجنّة لم یعمل سوا قال او غیر ذلک یا عائشة، انّ اللَّه خلق الجنّة و خلق النّار فخلق لهذه اهلا و لهذه اهلا خلقهم لها و هم فى اصلاب آبائهم.
بر وفق این اخبار آورده‏اند که رسول خدا حکایت کرد که در بنى اسرائیل زاهدى بود دویست سال عبادت کرده و در آرزوى آن بود که وقتى ابلیس را به‏بیند تا با وى گوید الحمد للَّه که درین دویست سال ترا بر من راه نبود و نتوانستى مرا از راه حق بگردانیدن آخر روزى ابلیس از محراب خویشتن را باو نمود، او را بشناخت، گفت: اکنون بچه آمدى یا ابلیس؟ گفت دویست سالست تا میکوشم که ترا از راه ببرم و بکام و مراد خویش درآرم و از دستم برنخاست و مراد من برنیامد، و اکنون تو درخواستى تا مرا بینى دیدار من ترا بچه کار آید؟ که از عمر تو دویست سال دیگر مانده است. این سخن بگفت و ناپدید گشت زاهد در وساوس افتاد گفت از عمر من دویست سال مانده و من خویشتن را چنین در زندان کرده‏ام؟ از لذّات و شهوات باز مانده و دویست سال دیگر هم برین صفت دشخوار بوده تدبیر من آنست که صد سال در دنیا خوش زندگانى کنم لذّات و شهوات آن بکار دارم آن گه توبت کنم و صد سال دیگر بعبادت بسر آرم که اللَّه تعالى غفور و رحیم است. آن روز از صومعه بیرون آمد سوى خرابات شد و بشراب و لذّات باطل مشغول گشت و بصحبت مؤمنات تن در داد، چون شب درآمد عمرش بآخر رسیده بود ملک الموت درآمد و بر سر آن فسق و فجور جان وى برداشت. آن طاعات و عبادات دویست ساله بباد بر داد حکم ازلى درو رسیده و شقاوت دامن او گرفته. نعوذ باللّه من درک الشقاء و سوء القضاء.
وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ هذا القول هو حکم العذاب و وقوع السخط و انقطاع المهلة، کقوله: وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ بِما ظَلَمُوا، و ذلک حین لا یقبل اللَّه سبحانه من کافر ایمانه و لم یبق الّا من یموت کافرا فى علم اللَّه سبحانه و هذا عند اقتراب الساعة و منقطع الامال و هو خروج الدّابة، فاذا خرجت الحفظة و رفعت الاقلام و شهدت الاجساد على الاعمال و تبیّن الشقى من السعید و تشاهدت الالسن بالکفر و الایمان صراحا. قال ابو سعید الخدرىّ: اذا ترکوا الامر بالمعروف و النهى عن المنکر وجب الغضب وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ.
خلافست میان علماء تفسیر که شکل دابة چون است و از کجا بیرون آید.
حذیفه گفت از رسول خدا شنیدم که گفت طولها ستون ذراعا لا یدرکها طالب و لا یفوتها هارب، تسم المؤمن بین عینیه، و یکتب بین عینیه مؤمن، و تسم الکافر بین عینیه و یکتب بین عینیه کافر، و معها عصا موسى و خاتم سلیمان. و قال ابن عباس لها زغب و ریش و اربع قوائم. و قال ابن الزبیر رأسها رأس ثور و عینها عین خنزیر و اذنها اذن فیل و قرنها قرن ایّل و عنقها عنق نعامة و صدرها صدر اسد و لونها لون نمر و خاصرتها خاصرة هرّ و ذنبها ذنب کبش و قوائمها قوائم بعیر بین کل مفصلین اثنا عشر ذراعا، تخرج و معها عصا موسى و خاتم سلیمان. فتنکت فى مسجد المؤمن بعصا موسى نکتة بیضا، فیبیض وجهه، و تنکت فى وجه الکافر بخاتم سلیمان نکتة سوداء فیسودّ وجهه، و ذلک قوله تعالى: یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ. و هذا حین یغلق باب التوبة لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل. و قال وهب وجهها وجه رجل و سایر خلقها خلق الطیر، و قیل هى على صورة فرس.
امّا بیرون آمدن دابة الارض بدانکه علامتى است از علامتهاى مهین قیامت و خاست رستخیز. و از رسول خدا (ص) پرسیدند که از کجا بیرون آید گفت‏ من اعظم المساجد حرمة على اللَّه‏ یعنى المسجد الحرام. قال و عیسى یطوف بالبیت و معه المسلمون این خبر دلیل است که نخست عیسى بیرون آید انگه دابة الارض. ابن عباس گفت وادییست در زمین تهامة از آنجا بیرون آید. عبد اللَّه بن عمر و در زمین طایف بود، آنجا پاى بر زمین زد گفت ازینجا بیرون آید. و گفته‏اند از اجیاد مکة بیرون آید. ابن مسعود گفت از میان صفا و مروه. و قال ابن عمر تخرج الدابّة من صدع فى الصفا کجرى الفرس ثلاثة ایّام و ما خرج ثلثها. این خبر موافق آمد با قول حسن بصرى که گفت موسى (ع) از حق درخواست تا دابة الارض بوى نماید. گفتا سه روز و سه شب بیرون مى‏آمد از زمین و بآسمان برمى‏شد. موسى چون آن منظر عظیم قطیع دید طاقت نداشت، گفت: ربّ ردّها فردّها، خداوندا بجاى خود باز بر او را و بجاى خود باز شد. مقاتل گفت: لا یخرج منها غیر رأسها فیبلغ رأسها السحاب. و قول درست آنست که او را سه خرجه است یعنى که سه بار بیرون آید: اوّل از زمین یمن برآید چنان که اهل بادیه از وى خبر دارند و ذکر وى بایشان رسد امّا بمکه و دیگر شهرها نرسد، و در آن خرجه اوّل صفت عظمت و طول و عرض وى در چشمها نیاید و پیدا نگردد پس ناپدید شود روزگارى دراز چندان که اللَّه خواهد، پس دوم بار از زمین تهامه برآید و خبر وى به مکه رسد و بدیگر شهرها، باز پنهان شود روزگارى، آن گه سوم بار از میان مکه برآید. و گفته‏اند که میان رکن اسود و باب بنى مخزوم بیرون آید بر ان صفت و آن عظمت که گفتیم و بر روى زمین همى‏رود و هر کجا نفس وى رسد همه نبات و درختان خشک میشود تا در زمین هیچ نبات و درخت سبز نماند مگر درخت سپند که آن خشک نشود از بهر آن که برگه هفتاد پیغامبر با وى است و عصاى موسى و خاتم سلیمان با وى بود، هر مسلمانى را که بیند سر عصا بر پیشانى او نهد یک نقطه نور پدید آید، آن گه سر تا پاى وى همه نور شود و چون کافرى بیند انگشترى سلیمان بر پیشانى او نهد، یک نقطه ظلمت بر پیشانى وى پدید آید. آن گه سر تا پاى وى همه ظلمت و تاریکى گردد. و چون این دابه بیرون آید مسلمانان همه قصد مسجد کنند که وى البته تعرض مسجد نکند و با مردم بزبان ایشان سخن گوید بآن لغت که دریابند: با عربى بزبان عرب و با عجمى بزبان عجم، اینست که ربّ العالمین گفت: تُکَلِّمُهُمْ. سدّى گفت: تُکَلِّمُهُمْ ببطلان الادیان سوى دین الاسلام و گفته‏اند سخن گفتن وى آنست که کافر و مسلمان از هم جدا کند، روى فرا قومى کند گوید: ایّها الکفّار مصیرکم الى النار و روى فرا قومى دیگر کند، گوید: ایّها المؤمنون مصیرکم الى الجنة. و قیل تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ فرا روى مردم میگوید، که این مردمان یعنى اهل مکه به بیرون آمدن من گرویده نبودند و ذلک لانّ خروجها من آیات اللَّه قال ابو الجوزاء: سألت ابن عباس تُکَلِّمُهُمْ او تُکَلِّمُهُمْ؟ فقال کلّ ذلک یفعل تکلم المؤمن و تکلم الکافر اى تسمهم انّ الناس بفتح الف قرائت کوفى و یعقوب است یعنى تکلّمهم بانّ الناس و بکسر الف قرائت باقى، و تقدیره تُکَلِّمُهُمْ فتقول أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ.
وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً، اى من کل اهل عصر جماعة کثیرة مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ اى یحبس اوّلهم على آخرهم لیجتمعوا ثم یساقون الى النار و من فى قوله ممّن یکذّب للتبیین لا للتبعیض، اى الفوج من المکذّبین لانّه لا یحشر بعض المکذّبین دون بعض، و انّما خصّ المکذّبین بالحشر دون المؤمنین لانّه یرید وصف حالهم خاصّة دون المؤمنین. و قال المبرّد: لا یقال للمؤمنین حشروا لانّ الحشر لا یستعمل الّا فى الجمع على وجه الاذلال.
حَتَّى إِذا جاؤُ یعنى اذا حضروا المحشر. قال اللَّه تعالى لهم: أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی وَ لَمْ تُحِیطُوا بِها علما. فى هذا تقدیم و تأخیر: یعنى لم تحیطوا بآیاتى علما فکذّبتم بها. کقوله: بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ، وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ‏ قوله: أَمَّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ هذا توهین لقولهم و فعلهم، یقال ذلک علىّ ابلغ اذ کان. و قیل هذا توبیخ و تبکیت اى ما ذا کنتم تعملون حین لم تبحثوا عنها و لم تتفکّروا فیها. وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ اى وجب علیهم الوعید، و حلّ بهم العذاب و السخط من اللَّه یوم یحشرون بما ظلموا بسبب کفرهم و تکذیبهم بآیات اللَّه فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ بحجج یدفعون بها عن انفسهم و قیل فهم لا ینطقون بعذر و لا شفاعة، کما قال: هذا یَوْمُ لا یَنْطِقُونَ. و قیل وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ اى لزمتهم حجة اللَّه فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ فلم یجدوا جوابا. و قیل لا یَنْطِقُونَ لانّ افواههم مختومة. و قیل وقوع القول علیهم وقوع السّخط، و حکم العذاب علیهم فى الدنیا و ذلک ما روى عن عبد اللَّه بن مسعود قال: اکثروا زیارة هذا البیت من قبل ان یرفع و ینسى الناس مکانه و اکثروا تلاوة القرآن من قبل ان یرفع قالوا یا با عبد الرحمن هذه المصاحف ترفع فکیف بما فى صدور الرجال قال یصبحون فیقولون قد کنّا نتکلّم بکلام. و نقول قولا فیرجعون الى شعر الجاهلیة و احادیث الجاهلیة، و ذلک حین یقع القول علیهم.
ثم ذکر الدلیل على قدرته و الاهیّته سبحانه فقال: أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ من حرکات النصب فیستریح بذلک ابدانهم عدّة للغدو النهار مبصرا لینتشروا فیه فى الارض و یتوصّلوا بذلک الى قضاء حوائجهم و طلب معاشهم. قوله: وَ النَّهارَ مُبْصِراً اى ذا ابصار، کقوله: عِیشَةٍ راضِیَةٍ اى ذات رضى. و قیل مبصرا اى یبصر فیه کما یقال: لیل نائم اى ینام فیه. إِنَّ فِی ذلِکَ اى فیما بیّناه من الآیات فى اللیل و النّهار لدلالات صادقة تورث الایمان باللّه و توجب الاعتراف بتوحیده على کل عاقل متدیّن وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ، اى اذکر یوم ینفخ اسرافیل فى الصّور و هو شبه قرن. قال مجاهد: الصّور کهیئة البوق، و قیل هو جمع صورة کصوفة و صوف یعنى تنفخ الارواح فى الاجساد و الاوّل اصوب و هو المعتقد، و الدلیل علیه‏ قول النبى (ص): کیف انعم و صاحب القرن قد التقمه و حتى جبهته ینظر متى یومر فینفخ.
ابو هریره روایت کند از مصطفى (ص)، گفت: ربّ العالمین آسمانها و زمین بیافرید آن گه بعد از آفرینش آسمان و زمین صور بیافرید و به اسرافیل داد اسرافیل صور در دهن گرفته و چشم فرا عرش داشته منتظر آن تا کى فرمایند او را که در دم. بو هریره گفت: یا رسول اللَّه آن صور چیست گفت مانند سروى عظیم‏
و الّذى بعثنى بالحق انّ عظم دارة فیه کعرض السّماء و الارض فینفخ فیه ثلاث نفخات: الاولى نفخة الفزع، و الثانیة نفخة الصعق، و الثالثة نفخة القیام لربّ العالمین.
یقال بین کلّ نفختین اربعون یوما من ایام الدّنیا و قیل اربعون سنة فاذا تمّت الاربعون نفخ نفخة الصعق و هو الموت و در خبر است که بو هریره گفت: یا رسول اللَّه فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ این استثنا مر که راست؟
گفت: اولئک الشهداء و هم أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ وقاهم اللَّه فزع ذلک الیوم و آمنهم و هو عذاب یبعثه اللَّه على شرار خلقه و هو الّذى یقول اللَّه عزّ و جل: إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ الى قوله: وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ.
و قیل فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ یعنى اهل الجنّة من الحور و الغلمان و الخدم بعد از نفخه فزع چهل سال گذشته فرمان آید، اسرافیل که انفخ نفخة الصعق فیصعق من فى السماوات و من فى الارض الّا من شاء اللَّه. و در خبر بو هریره است.‏
فاذا اجتمعوا جاء ملک الموت الى الجبار فیقول قد مات اهل السماء و الارض الّا من شئت فیقول اللَّه سبحانه و هو اعلم من بقى؟ فیقول اى ربّ بقیت انت الحى الذى لا تموت و بقیت حملة العرش و بقى جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و بقیت انا. فیقول جلّ و عزّ فیموت جبرئیل و میکائیل فینطق اللَّه العرش فیقول اى ربّ یموت جبرئیل و میکائیل، فیقول: اسکت انّى کتبت الموت على کل من تحت عرشى، فیموتان. ثمّ یأتى ملک الموت الى الجبار فیقول اى ربّ قد مات جبرئیل و مکائیل فیقول و هو اعلم : فمن بقى؟ فیقول: بقیت انت الحى الذى لا تموت، و بقیت حملة عرشک و بقیت فیقول لیمت حملة عرشى فیموتون فیامر اللَّه العرش فیقبض الصور من اسرافیل ثمّ یقول لیمت اسرافیل فیموت ثمّ یأتى ملک الموت، فیقول یا ربّ قد مات حملة عرشک فیقول و هو اعلم فمن بقیها فیقول بقیت انت الحىّ الذى لا تموت، و بقیت انا. فیقول انت خلق من خلقى خلقتک لما رأیت.، فمت، فیموت، فاذا لم یبق احد الّا اللَّه الواحد الاحد الصمد الذى لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ و کان آخرا کما کان اولا طوى السماوات کطىّ السّجل للکتاب ثمّ قال انا الجبّار لمن الملک الیوم؟ فلا یجیبه احد ثم یقول تبارک و تعالى جلّ ثناؤه و تقدّست اسماؤه: للَّه الواحد القهار یوم تبدّل الارض غیر الارض و السماوات فیبسطها بسطا ثم یمدّها مدّ الادیم العکاظى لا ترى فیها عوجا و لا امتا ثم یزجر اللَّه الخلق زجرة واحدة فاذا هم فى هذه الارض المبدّلة فى مثل ما کانوا فیها من الاوّل: من کان فى بطنها کان فى بطنها، و من کان على ظهرها کان على ظهرها. ثم ینزل اللَّه عزّ و جلّ علیهم ما من تحت العرش کمنى الرجال ثم یامر اللَّه عزّ و جلّ السحاب ان یمطر اربعین یوما حتى یکون فوقهم اثنا عشر ذراعا و یامر اللَّه سبحانه الاجساد ان تنبت کنبات الطراثیث او کنبات البقل حتى اذا تکاملت اجسادهم کما کانت، قال اللَّه تعالى لیحیى حملة العرش فیحیون ثم یقول اللَّه عزّ و جلّ لیحیى جبرئیل و میکائیل و اسرافیل فیحیون اللَّه اسرافیل فیاخذ الصّور فیضعه على فیه ثم یدعوا اللَّه الارواح فیعطى بها تتوهج ارواح المؤمنون نورا و الأخرى ظلمة فیقبضها جمیعا ثم یلقیها فى الصور ثم یامر اللَّه عزّ و جلّ اسرافیل ان ینفخ نفخة للبعث فتخرج الارواح کانّها النحل قد ملأت ما بین السماء و الارض فیقول اللَّه عزّ و جلّ لیرجعن کل روح الى جسده، فتدخل الارواح الخیاشیم ثم تمشى فى الاجساد او کما یمشى السّمّ فى اللّدیغ.
ثم تنشق الارض عنهم سراعا فانا اوّل من تنشق عند الارض فتخرجون منها الى ربکم تنسلون عراة حفاة غرلا مُهْطِعِینَ إِلَى الدَّاعِ یَقُولُ الْکافِرُونَ هذا یَوْمٌ عَسِرٌ.
قوله: وَ کُلٌّ أَتَوْهُ قرأ حمزة و حفص أَتَوْهُ مقصورا على الفعل، بمعنى جاءوه عطفا على قوله: فَفَزِعَ و اتوه، و قرأ الباقون: آتَوْهُ بالمدّ و ضمّ التاء على مثال فاعلوه کقوله: وَ کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَرْداً اى یأتون اللَّه سبحانه داخرین صاغرین.
و ترى الجبال یا محمد تحسبها جامدة قائمة واقفة مستقرة مکانها، وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ حتى تقع على الارض فتستوى بها.
صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ، اى صنع اللَّه ذلک صنعه فهو نصب على المصدر. و قیل معناه هذا من صنع اللَّه الذى خلق الاشیاء على وجه الاتقان و الاحکام انّه خبیر بما یفعلون عالم بافعال عباده قادر على مجازاتهم علیها بما یستحقون قرأ مکى و بصرى و حماد: بما یفعلون بالیاء لقوله آتوه انّما هو خیر عنهم.
قوله: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ یعنى من جاء بالتوحید یوم القیامة و هو شهادة ان لا اله الّا اللَّه، فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها اى ثواب اجود منها. ان قیل فاذا کانت الحسنة: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ و هى التوحید فما معنى: فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها و هل شى‏ء خیر من لا اله الّا اللَّه فالجواب عنه من وجهین: احدهما انّه على التقدیم و التأخیر، و المعنى فله منها و من اجلها خیر، و الجواب الثانى انّ قوله: خَیْرٌ مِنْها یعنى به الثواب لانّ الطاعة فعل العبد و الثواب فعل اللَّه و فعل اللَّه اشرف من فعل العبد و خیر منه، و قیل مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ یعنى با الاخلاص فى التوحید فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها اى خیر له منها الجنة.
وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ یعنى بالشرک فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ و فى ذلک ما روى انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): یجی‏ء الاخلاص و الشرک یوم القیامة فیجثوان بین یدى الرب تبارک و تعالى فیقول الرب للاخلاص انطلق انت و اهلک الى الجنة و یقول للشرک انطلق انت و اهلک الى النار ثم تلا هذه الایة من جاء بالحسنة فله خیر منها الى قوله فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ.
وعن ابى عبد اللَّه الجدلىّ قال: دخلت على على بن ابى طالب (ع) فقال: «یا ابا عبد اللَّه أ لا أنبّئک بالحسنة التی من جاء بها ادخله اللَّه الجنّة و السیّئة التی من جاء بها کبّه اللَّه فى النّار و لم یقبل معها عملا؟ قلت بلى. قال: الحسنة حبّنا و السّیّئة بغضنا».
و قیل: فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها یعنى رضوان اللَّه کقوله تعالى: وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ، و قیل فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها یعنى الاضعاف، و هذا تأویل حسن لانّ للاضعاف خصائص منها ان العبد یسأل عن عمله و لا یسأل عن الاضعاف و منها انّ للشیطان سبیلا الى عمله و لیس له سبیل الى الاضعاف و لانّه لا مطمع للخصوم فى الاضعاف و لانّ دار الحسن فى الدنیا و دار الاضعاف الجنّة و لانّ الحسنة على استحقاق العبد و التضعیف کما یلیق بکرم الرّب.
قوله: وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ بالتنوین، یَوْمَئِذٍ بفتح المیم قراءة اهل الکوفة و قرأ سائر القرّاء مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ بالاضافه و هذا اعمّ لانّه آمن من جمیع الفزع.
قال ابن عباس: اذا اطبقت النار على اهلها فزعوا فزعة لم یفزعوا مثلها و هو فزع الاکبر و اهل الجنّة آمنون من ذلک. وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ، یعنى من جاء یوم القیامة مشرکا باللّه فان اللَّه سبحانه یأمر خزنة جهنم ان یطرحوه على وجهه فى النار و یقال لهم هل تجزون الّا ما کنتم تعملون یقال کببته على وجهه فأکبّ، نظیره: قشعت الرّیح السحاب فاقشع، و هذا من الفعل الغریب بعکس سایر الافعال، و منه‏
قول النبى (ص): و هل یکب الناس على مناخرهم فى النار الا حصائد السنتهم، و مثله: قلعته فاقلع.
إِنَّما أُمِرْتُ، یعنى قل للعرب یا محمد انّما امرنى اللَّه ان اعبد ربّ هذه البلدة یعنى مکة التی تفتخر بها العرب و یسمون بسببها سکان حرم اللَّه الَّذِی حَرَّمَها اى جعلها حرما آمنا یأمن فیها السباع و الوحوش فلا یعدو الکلب فیها على الغزال و لا ینفر منها الغزال و یکف الناس عن اهلها و عن من لاذ بها. و قیل حَرَّمَها اى عظّم حرمتها من ان یسفک بها دم او یظلم بها احد او یصطاد صیدها او یختلى خلاها فاعبدوه انتم ففیه عزّکم و شرفکم، و قیل حَرَّمَها على الجبابرة حتى لا یتملّکها جبّار و یدّعیها لنفسه. وَ لَهُ کُلُّ شَیْ‏ءٍ اى و لربّ هذه البلدة کلّ شى‏ء مع هذه البلدة فانّه مالک الدنیا و الآخرة و ربّ العالمین کلّهم و انّما خصّ هذه البلدة باضافتها الیه تشریفا لها کما قال: ناقَةُ اللَّهِ و بیت اللَّه و رجب شهر اللَّه. وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ اى و امرنى ربّى بان اکون مسلما على دین ابراهیم منقادا لامره مستسلما له متوکّلا علیه.
وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ یعنى و امرنى ربّى ان اقرأ علیکم القرآن و اعرفکم حلاله و حرامه و ما لکم و علیکم فیه. فَمَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ، اى من سلک طریق الرشاد و آمن بالقرآن فلنفسه عمل لانّه لا ینال نعیم الآخرة و لا یأمن العذاب فى الدارین من ترک قصد السبیل بتکذیبه ایّاى و کفره بالقرآن فانّما انا منذر انذر سخط اللَّه و عذابه و نقمته. و هذا کان قبل فرض القتال ثم نسخه الامر بالقتال و قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ یعنى قل یا محمد للقائلین لک من مشرکى قومک متى هذا الوعد الحمد للَّه «على توفیقه ایّانا للحق الّذى انتم عنه عمون سَیُرِیکُمْ ربکم آیات عذابه و سخطه فتعرفون بها حقیقة نصحى لکم و صدق ما دعوتکم الیه و قیل سیریکم اشراط الساعة فتعرفون بها حقیقتها بوقوعها و قیامها و قیل سیریکم آیاته الدّالة على ربوبیّته و وحدانیّته فَتَعْرِفُونَها فى انفسکم و فى الافاق کقوله سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ قوله: و ما...
تعملون وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ بالتاء مدنى و شامى و حفص و یعقوب و الوجه انّه على اضمار القول و التقدیر قل لهم و ما ربک بغافل عما تعملون امر علیه السلم بمخاطبة الکفّار بذلک على سبیل التهدید و قرا الباقون یعملون بالیاى و الوجه انه على وعید المشرکین اى و ما ربّک بغافل عمّا یعمله الکفار و عما یستوجبونه علیها من العقاب و لکنّه جعل لهم اجلاهم بالغوه فاذا جاء ذلک الاجل لا یستأخرون عنه ساعة و لا یستقدمون و هذه تسلیة للنّبی (ص) فیقول لا یحزنک تکذیبهم ایّاک فانّى من وراء اهلاکهم فاهلکهم اللَّه بدر و ضربت الملائکة وجوههم و ادبارهم و عجلهم اللَّه الى النّار.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:۶ - النوبة الاولى
گوهر بعدی:۶ - النوبة الثالثة
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.