۳۱۵ بار خوانده شده

بخش ۱۲۵ - حکایت حکیم سنایی رحمه الله که در وقت وفات این بیت می خواند

بازگشتم از سخن زیرا که نیست
در سخن معنی و در معنی سخن

چون سنایی شه اقلیم سخن
راقم تخته تعلیم سخن

خواست گردون که فرو شوید پاک
رقم هستیش از تخته خاک

بر سر بستر کین افکندش
همچو سایه به زمین افکندش

لب هنوزش ز سخن نابسته
داشت با خود سخنی آهسته

همدمی بر دهنش گوش نهاد
به حدیثش نظر هوش گشاد

آنچه از عالم دل تلقین داشت
بیتکی بود که مضمون این داشت

که بر اطوار سخن بگذشتم
لیک حالی ز همه برگشتم

بر دلم نیست ز هر بیش و کمی
به جز از حرف ندامت رقمی

زانکه دور است درین دیر کهن
سخن از معنی و معنی ز سخن

سخن آنجا که شود دام نمای
صید معنی نشود کام گشای

معنی آنجا که کشد دامن ناز
گفت و گو را نرسد دست نیاز

سخن آنجا که شود تنگ مجال
مرغ معنی نگشاید پر و بال

معنی آنجا که نهد پای بلند
از عبارت نتوان ساخت کمند

پایه قدر سخن چون این است
وای طبعی که سخن آیین است

لب فرو بند که خاموشی به
دل تهی کن که فراموشی به
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۲۴ - عقد سی و نهم در نصیحت نفس خود که از همه گرفتارتر است و به نصیحت سزاوارتر
گوهر بعدی:بخش ۱۲۶ - مناجات در انتقال از خود به مطالعه کنندگان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.