۲۵۵ بار خوانده شده

بخش ۱۱۱ - مناجات در تقریب نصایح انگیختن

ای ز تو ملک و ملک رفته ز دست
شتران فلک از ذوق تو مست

بیم آنست که این هفت و چهار
بگسلانند ز مهر تو مهار

در بیابان غمت روی نهند
جان شیرین به تک و پوی دهند

ای خوش آن رهرو از خود رسته
رقص دایم ز تو در پیوسته

زیر پایش چو کند پای ز سر
نشتر خار بود سبزه تر

خارج از دایره صلح و نزاع
کرده سر پی سپر راه سماع

ساز خاک قدمش جامی را
ببر از وی به دمش خامی را

جرعه جام فنایش بچشان
بر سر خوان وفایش بنشان

قید تقلید ز جانش بگشای
رشح حکمت ز زبانش بگشای

به نصیحت نفسش دار روان
باز کن گوش نصیحت شنوان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۱۰ - حکایت صوفی و اعرابی که غلام وی به حسن حدی شتران وی را هلاک کرده بود
گوهر بعدی:بخش ۱۱۲ - عقد سی و پنجم در دولتخواهی سلاطین که عدل ایشان سرمایه آبادانی است و ظلم ایشان پیرایه ویرانی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.