۲۵۸ بار خوانده شده

بخش ۱۰۷ - حکایت آن زاغ و کبوتر که به مناسبت لنگی همپای یکدیگر شده بودند

عارفی طوف کنان رفت به باغ
دید در باغ حمامی با زاغ

با هم از حکم دو جنسی رسته
چون دو همنجس به هم پیوسته

عارف آن حال عجب را چون دید
به تعجب سر انگشت گزید

که دو ناجنس به هم چون گستاخ
میوه چین آمده اند از یک شاخ

ناگهان دید که از شاخ بلند
برگشادند سوی خاک نژند

آب جویان به تک و پوی شدند
لنگ لنگان به لب جوی شدند

دید کانبازیشان در لنگی
می دهد خاصیت یکرنگی

زاغرا ور نه چه نسبت به حمام
که گزینند به یک شاخ مقام

بس دو خویش به نسب همخانه
که نشینند ز هم بیگانه

آشنایی نه به قرب نسب است
قرب ارباب ادب از ادب است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۰۶ - عقد سی و سوم در تودد و تالف که به شفقت و محبت با خلق خدای آمیختن است و از لوازم آمیزش ایشان نگریختن
گوهر بعدی:بخش ۱۰۸ - مناجات در تقریب سماع
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.