۲۶۵ بار خوانده شده

بخش ۱۰۲ - مناجات در انتقال از حلم به بشر و طلاقت وجه

ای ز حکمت همه را پشت به کوه
نیست بی پشتی ازان هیچ گروه

کوه حلم تو صدا احسان است
جان مادر تن ازان رقصان است

زان نوا مست سماعیم همه
جسم و جان کرده وداعیم همه

در سماعند چو ما ملک و ملک
دور آن بیشتر از دور فلک

هر سماعی که نه جاویدانیست
نه سماع است که سرگردانیست

پاکه با هستی خود کوفتن است
فرق خود را به لگد کوفتن است

جامی از دست خود از دست شده ست
وز لگدکوب خودی پست شده ست

از لگدکوب خودش باز رهان
وز غم نیک و بدش باز رهان

گر چه خود را به یقین جلوه ده است
بر جبینش ز گمان صد گره است

پرده از چشم یقینش بگشای
گره دل ز جبینش بگشای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۰۱ - حکایت راهبی که فریفته نشد به دعوی شیطان که گفت من عیسی ام از آسمان نزول کرده
گوهر بعدی:بخش ۱۰۳ - عقد سی و دوم در طلاقت وجه و مزاح که چین انقباض در جبین نینداختن است و به زبان انبساط سخنان شیرین پرداختن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.