۲۶۴ بار خوانده شده

بخش ۳۷ - حکایت گریختن قطران شاعر از بسیاری عطای ممدوح خود فضلون

بود قطران نکته دانی سحرساز
قطره ای از کلک او دریای راز

بهر دریا بخشش فضلون لقب
گفت مدحی سر به سر فضل و ادب

طبع فضلون چون بر آن اقبال کرد
دامنش از مال مالامال کرد

روز دیگر مدحت او را بخواند
ضعف اول سیم و زر بر وی فشاند

همچنین روز دگر این کار کرد
روزها این کار را تکرار کرد

شد ز بس تضعیف چندان آن صله
که به تنگ آمد ازانش حوصله

چون درآمد شب چو برق از جای جست
وز حریم فضل فضلون بار بست

بامدادانش طلب کرد و نیافت
گفت مسکین روی ازین دولت بتافت

بودیم تا دست بر بذل درم
با ویم این بود دستور کرم

لیکن او را تاب این بخشش نبود
در سفر زین آستان کوشش نمود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۶ - در صفت جود و سخا و بذل و عطای وی
گوهر بعدی:بخش ۳۸ - اشارت به آنکه مقصود ازین مدحت ها مدحت شهریار کامگاریست خلدالله ملکه و سلطانه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.