۲۵۱ بار خوانده شده

بخش ۳۴ - صفت چوگان باختن وی با همسران و گوی بردن وی از دیگران

چون تن از خواب سحر آسودیش
بامدادان عزم میدان بودیش

صبحدم چون شاه این نیلی تتق
بارگی راندی به میدان افق

شه سلامان نیز مست و نیمخواب
پای کردی سوی میدان در رکاب

با گروهی از نژاد خسروان
خردسال و تازه روی و نوجوان

هر یکی در خیل خوبان سروری
آفت ملکی بلای کشوری

صولجان بر کف به میدان تاختی
گوی زرکش در میان انداختی

یک به یک چوگان زنان جویان حال
گرد یک مه حلقه کرده صد هلال

گر چه بودی زخم چوگان از همه
بود چابکتر سلامان از همه

گوی بردی از همه با صد شتاب
گوی مه بود و سلامان آفتاب

با هلالی صولجان دنبال ماه
حال گویان می شدی تا حالگاه

گوی اگر صدبار از آنجا باز پس
آمدی هر بار حال این بود و بس

آری آن کس را که دولت یار شد
وز نهال بخت برخودار شد

هیچ چوگان زیر این چرخ کبود
گوی نتواند ز میدانش ربود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۳ - در صفت بزم عیش سازی و سرود عشرت پردازی وی
گوهر بعدی:بخش ۳۵ - در صفت کمانداری و تیراندازی وی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.