۲۶۹ بار خوانده شده

بخش ۱۸ - حکایت تعبیر معبر خواب آن ساده مرد را بر سبیل سخریه و استهزا و راست آمدن آن تعبیر بی شایبه تبدیل و تغییر

رفت پیش آن معبر ساده ای
از ره عقل و خرد افتاده ای

گفت دیدم صبحدم خود را به خواب
در دهی سرگشته ویران و خراب

هر کجا از دور دیدم خانه ای
بود بی دیوار و در ویرانه ای

چون نهادم در یکی ویرانه پای
کرد پای من درون گنج جای

آن معبر گفت با مسکین به طنز
کای گرانمایه به گنج کنت کنز

آهنین نعلینی اندر پا فکن
سنگ خارا بر شکاف و کوه کن

هر زمان می کش به یک ویرانه رخت
پای خود را بر زمین می کوب سخت

هر کجا پایت خورد غوطه به خاک
کن به ناخن های دست آن را مغاک

چون دهی آن خاک را زینسان شکست
شک ندارم کافتدت گنجی به دست

چون به صدق اعتقاد آن ساده مرد
رفت و بر قول معبر کار کرد

شد فرو در جست و جو نابرده رنج
در نخستین گام پای او به گنج

صدق می باید به هر کاری که هست
تا فتد دامان مقصودت به دست

گر فتد در صدقت اندک تاب و پیچ
جست و جوی تو همه هیچ است هیچ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۷ - اشارت به خوابی که ناظم در اثنای این دیباچه دیده و تعبیر آن چنانچه خود کرده آرمیده
گوهر بعدی:بخش ۱۹ - آغاز مقال در شرح صورت حال سلامان و ابسال
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.