۲۷۵ بار خوانده شده

بخش ۱۳ - گفتار در موفق شدن جناب خلافت پناهی اجتناب از بعض مناهی وفقه الله سبحانه للتقوی و المغفرة فی الدنیا و الآخرة

حبذا شاهی که در عهد شباب
شد ز توبه همچو پیران بهره یاب

گر چه از باده لب آلود از نخست
زان به آب توبه آخر لب بشست

جامی می با آن همه آب طرب
ماند دور از مجلس او خشک لب

خم گرفته معده خالی از حرام
گوشه ای چون زاهدان نیکنام

گشته مرحوم از حریم بزم او
دستی اندر سر به صد حسرت سبو

گر چه بودی زو صراحی سر فراز
مانده زان با گردن خود دست باز

کی برد پیمانه سوی باده پی
باده پیماییست زین پس کار وی

جمله حیوانات را چشم است و گوش
خاص انسان باشد و بس عقل و هوش

دشمن هوش است می ای هوشمند
دوست را مغلوب دشمن کم پسند

با دو صد خرمن زر کامل عیار
نیم جو هوش ار فروشد روزگار

بخرد آن بهتر که عمری خون خورد
تا خرد آن نیم جو هوش و خرد

نی که گیرد یک دو جرعه می به کف
نقد دانش را کند یک سر تلف

پا نهد از حد دانایی برون
رخت خویش آرد به سر حد جنون

عمرها می خوردی و بیخود شدی
بنده فرمان نیک و بد شدی

زان همه می خواری و خرم دلی
حاصل تو چیست جز بی حاصلی

آنچنان صد سال دیگر گر خوری
پی به چیزی غیر ازین مشکل بری

عیش پارین را که کردی می شناس
سال دیگر را بر آن می کن قیاس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۲ - حکایت مجنون که در بادیه از انگشت قلم کرده بر تخته ریگ چون رمالان رقمی می زد گفتند این نوشتن چیست و این نوشته برای کیست گفت این نام لیلی است که به نوشتن آن می نازم چون او به دست نیست با نام او عشق می بازم
گوهر بعدی:بخش ۱۴ - حکایت آن پاره دوز به خرقه پاره دوزی اسباب معیشت اندوز که هر میوه تازه که رسیدی از آن مقداری خریدی و پیش عیال و اطفال خود بردی و با ایشان خوردی و گفتی به این خرسند باشید و چهره همت خود را به اندیشه زیادت نخراشید که طعم این میوه همه سال جز این نیست و مرا استطاعت خریدن بیش ازین نی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.