۲۹۶ بار خوانده شده

بخش ۵۸ - قبول کردن معتمر آنچه پدر ریا خواست و عقد بستن ایشان به یکدیگر

معتمر گفت آن منم اینک
هر چه خواهی ضمان منم اینک

خواست چندان زر تمام عیار
که مثاقیل آن رسد به هزار

بعد ازان نیز ده هزار درم
سیم خالص نه بیش ازان و نه کم

جامگی صد ز بردهای یمن
صد دیگر ازان فزون به ثمن

نافه ها مشک و طبله ها عنبر
عقدهای مرصع از گوهر

معتمر گفت تا سه چار نفر
زود کردند بر مدینه گذر

هر چه جستند حاضر آوردند
مجلس عقد منعقد کردند

عقد بستند آن دو مفتون را
شاد کردند آن دو محزون را

دو اسیر کمند یکدیگر
چشم بد را سپند یکدیگر

رخ به رخ شادمان شدند از هم
لب به لب کامران شدند از هم

این شد آن را به بوسه مرهم داغ
آن شد این را به خنده غنچه باغ

تنگ با هم چو غنچه شب خفتند
همچو گل صبحگاه بشکفتند

تافته روی شغل از همه کار
شغلشان بوسه بود و کار کنار

تا به چل روز کارشان این بود
حاصل روزگارشان این بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۵۷ - مشورت کردن پدر ریا با ریا در خواستگاری کردن وی از برای عیینه
گوهر بعدی:بخش ۵۹ - فرستادن پدر ریا را بعد از چهل روز همراه عیینه به مدینه و پیش گرفتن حرامیان و هلاک شدن بر دست ایشان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.