۳۱۲ بار خوانده شده

بخش ۴۵ - قصه خواب دیدن علی بن موفق معروف کرخی و بشر حافی و احمد بن حنبل را قدس الله تعالی ارواحهم

شب علی موفق آن شه دین
رفت در خواب سوی خلد برین

دید شخصی لطیف و پاک سرشت
ایستاده به رهگذار بهشت

یک به یک را به چهره می نگرد
ره رد و قبول می سپرد

سعدا را به خلد می خواند
اشقیا را ز خلد می راند

بعد ازان دید با خدادانی
دو فرشته نشسته بر خوانی

می نهندش ز طیبات جنان
از چپ و راست لقمه ها به دهان

بعد ازان با هزار جاه و جمال
یافت ره در سرادقات جلال

دید در زیر عرش حیرانی
از دو عالم فشانده دامانی

کرده در جلوه گاه وحدت جای
دوخته دیده در شهود خدای

ننهد دیده شهود به هم
ندهد پشت استقامت خم

گفت با خویشتن در آن دل شب
که کیانند این سه تن یارب

هاتفی گفت این که مشعوف است
به شهود خدای معروف است

که ز امید و بیم فارغ و فرد
به محبت پرستش حق کرد

وان دو تن را که دیدی از اول
بشر حافی و احمد حنبل

جامی از هر چه هست بگسل بندو
واندر آن یار دل گسل دل بند

بو که حکم کما تعیش تموت
دهدت بعد مرگ از وی قوت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴۴ - قصه عاشق شدن صاحب فتوحات مکیه قدس الله تعالی سره که عشق مفرط از دل وی سر زده بود و معشوق معین و معلوم نی
گوهر بعدی:بخش ۴۶ - قصه مشاهده کردن شیخ علی رودباری قدس سره مردن آن مرقع پوش شوریده حال را در محبت آن جوان مغرور به حسن و جمال
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.