۲۹۳ بار خوانده شده

بخش ۱۳ - سؤال پسر صاحب جمال از پدر صاحب کمال و جواب وی از آن سؤال

با پدر گفت نازنین پسری
کای ز هر نیک و بد تو را خبری

چون نهم ز آستانه بیرون پای
شور و غوغا برآید از همه جای

از یمین و یسار اهل نیاز
دعوی عشق می کنند آغاز

آن یکی آه دردناک زند
جیب جان را ز درد چاک زند

وان دگر خون ز دیده افشاند
سوز دل ز آب دیده بنشاند

هر یک از درد عشق و سوز جگر
به زبان دگر دهند خبر

می ندانم چه صورت انگیزم
با که آمیزم از که پرهیزم

گفت از هر یکی بپرس جدا
کز جمالم چه ره زده ست تو را

آن یکی گفت ازان رخ ساده
رخ به خونم منقش افتاده

وان دگر گفت ازان لب میگون
چشم من پر نم است و دل پر خون

وان دگر گفت کان خط نوخیز
زد خطم بر صحیفه پرهیز

وان دگر گفت کان قد و رفتار
برده است از دلم شکیب و قرار

وان دگر گفت کان خم ابرو
ساخت پشتم ز بار عشق دو تو

وان دگر گفت ازان چه غبغب
جان شیرینم آمده ست به لب

وان دگر گفت دانه آن خال
در دلم کشت تخم رنج و ملال

وان دگر گفت ازان دو نرگس مست
دل من همچو جام باده شکست

وان دگر گفت معنی بیچون
دیدم از پرده صور بیرون

شد دلم مبتلای آن معنی
می دهم جان برای آن معنی

فارغ از زلف و غافل از رویم
می ندانم چه چیز می جویم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۲ - خواب کردن حبشی و باز بردن دایه وی را به خانه
گوهر بعدی:بخش ۱۴ - جواب گفتن پدر پسر را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.