۳۰۱ بار خوانده شده

بخش ۱۱۶ - قصه کلی که در خانه معشوق خود بکوفت گفتند باز گرد که صحبتی تنگ است موی در نمی گنجد گفت بهانه مجوی و در باز کن که من خود کلم و موی ندارم

کلکی بود عاشق گلکی
شوخکی مشکبار کاکلکی

داشت معشوق از قضا روزی
خلوتی با چو خود دل افروزی

هر دو تنها به عیش بنشسته
بر رخ غیر در فرو بسته

کلک از حالشان شنید خبر
رفت و گستاخ حلقه زد بر در

زد یکی از دورنه بانگ که کیست
بانگ بی وقت کردن از پی چیست

نیست این در گشادنی برگرد
گر نه سردی مکوب آهن سرد

خلوت خاص و صحبتی تنگ است
حلقه زلف یار در چنگ است

هر که در کوفت باد می سنجد
زانکه مو در میان نمی گنجد

گفت در باز کن بهانه مجوی
زانکه من خود کلم ندارم موی

موی را در میانه نبود راه
من ز مو عاریم بحمدالله
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۱۵ - طبقه ثالثه آنکه نیت ایشان در عزلت ایثار صحبت حق است سبحانه و تعالی بر صحبت خلق
گوهر بعدی:بخش ۱۱۷ - در بیان آنکه عزلت و اقسامش که مذکور شد یکی از آن چهار رکن است که ابدال به سبب مداومت بر آن به مقام خود رسیده اند و آن سه رکن دیگر صحت و جوع و سهر است چنانکه خواهد آمد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.