۳۸۰ بار خوانده شده

بخش ۱۰۰ - تمثیل

سگکی می شد استخوان به دهان
کرده ره بر کنار آب روان

بس که آن آب صاف و روشن بود
عکس آن استخوان در آب نمود

برد بیچاره سگ گمان که مگر
هست در آب استخوان دگر

لب چو بگشاد سوی آن به شتاب
استخوانش از دهان فتاد در آب

نیست را هستی توهم کرد
بهر آن نیست هست را گم کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۹۹ - در بیان آنکه چون تالی کلام حق را سبحانه به واسطه دوام مراقبه متکلم عز شأنه دولت جمیعت خاطر و سعادت مشاهده دست دهد می باید که به ملاحظه تفاصیل معانی مشغول نشود تا ازدولت مشاهده باز نماند بلکه به ملاحظه اجمالی اکتفا کند و اگر نعوذبالله آن معنی در حجاب شود و خواطر پراکنده مستولی گردد به تأمل و تدبر در تفاصیل معانی بر وجهی که موافق شرع و سنت و مطابق اشارت کبراء امت باشد دفع آن خواطر بکند و در مذمت آنان که نه به این طریق در معانی آن غور کنند
گوهر بعدی:بخش ۱۰۱ - قصه کلنگی که او را چون باز شکار کردن کبوتر هوس کرد و به واسطه این هوس از گرفتن کرم های آبی باز ماند و به شکار کبوتر نرسید بلکه خود شکاری دیگری شد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.