۳۷۳ بار خوانده شده

بخش ۸۱ - در بیان آنکه مراد به انسان کمل افراد انسان است نه اناسی حیوانی که اولئک کالانعام بل هم اضل در شأن ایشان است

حد انسان به مذهب عامه
حیوانیست مستوی القامه

پهن ناخن برهنه پوست ز موی
به دو پا رهسپر به خانه و کوی

هر که را بنگرند کاینسان است
می برندش گمان که انسان است

وان که خود را گمان برد ز خواص
می فزاید بر این معانی خاص

شیخ خود بین برد ز نادانی
ظن که آن شد کمال انسانی

که کند خانقاه و صومعه جای
واکشد پا ز باغ و راغ و سرای

کند اسباب شیخی آماده
بنشیند به روی سجاده

ابلهی چند گرد او گردند
تابع کرد و ورد او گردند

بر خلایق مقدمش دارند
هر چه گوید مسلمش دارند

صد کرامت به نام او سازند
تا سلیمی به دامش اندازند

مقتدای زمانه خواجه فقیه
با درون خبیث و نفس سفیه

حفظ کرده ست چند مسئله ای
در پی افکنده از خران گله ای

سینه پر کینه دل پر از وسواس
کرده ضایع به گفت و گوی انفاس

عمر خود کرده در خلاف و مرا
صرف حیض و نفاس و بیع و شرا

گشته مشعوف لایجوز و یجوز
مانده عاجز به کار دین چو عجوز

با چنین کار و بار کرده قیاس
خویشتن را که هست اکمل ناس

همچنین تا به درزی و جولاه
همه زین گونه اند روی به راه

هر کسی را به خود گمان آنست
که همین اوست آن که انسانست

جنبش هر کسی ز جای وی است
روی هر کس به فکر و رای وی است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۸۰ - اشارة الی بعض بطون قوله تعالی انا عرضناالأمانة علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملهاالانسان انه کان ظلوما جهولا
گوهر بعدی:بخش ۸۲ - حکایت نحوی و عامی و صوفی که هر کدام از الفاظ و عباراتی که میان ایشان گذشت مناسب فهم و حال خویش معنی دیگر خواستند
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.