۳۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۴

بر گرد مه ز غالیه پرگار می کشی
بر طرف روز نقش شب تار می کشی

آن روز شد که راز نهان داشتم که باز
رازم چو روز بر سر بازار می کشی

زنار زلف آتش عشقت بلا شدند
زین باز می کُشی و به زنَّار می کَشی

دل چند گه ز فتنه چشم تو رسته بود
بازش بدام طُّره ی طَّرار می کشی

زآشوب چشم توست که ابن حسام را
از صومعه به خانه خمّار می کشی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.