۳۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۵

بیا بیا که دل بسته را گشاد دهیم
بیار باده که غم های دل به باد دهیم

غمی که مونس دیرینه بود در دل ما
اگر ز یاد برفت آن غمش به یاد دهیم

به وقت نزع فریدون نگر به سام چه گفت
که وقت شد که قبادی به کیقباد دهیم

روان خفته ی نوشیروان چه می گوید
که بهتر است که انصاف و عدل و داد دهیم

زبان بسته ی طایی به رهروی خوش گفت
که توشه ای بطلب تا که مات زاد دهیم

سروش غیب ندا می کند به ابن حسام
که ناامید چرایی که ما مراد دهیم

همین کرشمه تمامم که دوش ساقی گفت
وظیفه ای است مقرر ترا زیاد دهیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.